ماجراهای باغ حاجی بابا
روز نهم اردیبهشت
یه اتفاق خطرناک که به خیر گذشت رفته بودیم باغ حاجی بابا داشتیم مرغ و خروسها رو نگاه میکردیم که یهو خروس نامرد فهمید که تو کوچولویی و از شانس من وقتی پشتت بهش بود پرید بهت و تو رو ترسوند یه کمی گریه کردی و از بس که شیطونی زودی فراموش کردی و بازم روز از نو وروزی از نو...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی